مرکز مشاوره بهار
پنجره ای رو به زندگی
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 7 آبان 1391برچسب:مدرسه هراس از مدرسه اضطراب گریه در مدرسه ترس از مدرسه , توسط مدیر بلاگ |

مدرسه هـــــراسي يا تـــرس از مدرسه

هنوز چند روزي به شروع فصل مدرسه باقي نمانده بود که فريد كوچولو، با مامان تو خيابونها، كوچه و بازارها از اين مغازه به آن مغازه به دنبال خريد لباس فرم مناسبي بودند، كه مدرسه گفته بود. حتماً بايد رنگش سرمه اي با خطهاي سفيد روي آستين باشد! براي خواهر بزرگش هم روپوشي كرم رنگ با مقنعه اي سرمه اي كه مخصوص بچه هاي راهنمايي بود! مجيد برادر بزرگترش هم بايد كله اش را نمره چهار مي زد! دل تو دلش نبود، نمي فهميد اينقدر التهاب مامان و خواهر بزرگش از چيه؟ او دائم تو خانه مي گفت: باز هم شروع شد، بايد و سختگيري هاي مدير و ناظم و اخم و تخم معلم را تحمل كنيم! باز هم تنبيه! باز هم درس! تكليف و جريمه! حيف، چقدر زود گذشت، كاش اصلاً مدرسه نمي رفتيم! طفلك فريد، اينها را كه مي شنيد و صحبت هاي مامان رو كه مي گفت توي مدرسه مواظب باش اين كار را نكني. درس نخواني، خانم معلم كتكت مي زند و شنيده بود، بچه هاي شيطون را مي اندازند تو اتاق هاي تاريك و... بابا مي گفت آخر كه چي ليسانس بگيرند، بيكار و بي عار، ويلون تو خيابونها. فريد كوچولو اينها را مي شنود. پاك ترس ورش مي دارد، يعني مدرسه اينقدر بده! چقدر سختگيرن! چند روز مونده به شروع سال پاشو توي يك كفش مي كنه كه من مدرسه نمي روم، جيغ مي كشيد و گريه مي كرد كه مدرسه را دوست ندارم. دليل اينكه بچه ها از مدرسه رفتن مي ترسند چيست؟



ادامه مطلب...

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی بهار مي باشد.